Home
News
Ba bozorgan
Ofog
Kankash
Iran zamin
Fariad
Golestan
Dastanak
Film
Divan
Sterio
Posht pardeh
Weekly
Daily

Ba bozorgan

 سهراب سپهري

سهراب سپهري در سال 1307 شمسي در كاشان ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در كاشان و تحصيلات عالي را در رشته نقاشي در تهران گذراند. سپهري نخستين مجموعه شعر خود را به نام «مرگ رنگ» در بيست سالگي منتشر كرد. سپهري شعر و نقاشي را با هم آعاز كرد و به تدريج تا آنجا پيش رفت كه در هر دو هنر، صاحب شيوه اي ويژه شد و از زمره شاعران و نقاشان مشهور به شمار آمد. وي داراي هشت مجموعه شعر است كه پس از مرگش در يك مجله به نام «هشت كتاب» به چاپ رسيده است. اشعار سهراب، ستايش زندگي جهان است و بيشتر كارهاي وي حس آميزي مجرد از انديشه ميباشد. سهراب در سال 1359 شمسي در تهران درگذشت. در دوره اي كه در مسير تدريجي كار شاعري سهراب به صورت ديگر ديده ميشود عبارتند از: دوران نخست كه شامل چهار مجموعه اولين اوست: يعني «مرگ رنگ»، «زندگي خوابها»، «آواز آفتاب» و «شرق اندوه». دوره دوم كه چهار مجموعه آخرين او را شامل ميشود: «صداي پاي آب»، «مسافر»، «حجم صفر» و «ما هيچ ما نگاه». با اين تفاوت آشكار كه در دوره اول و دوم، هر مجموعه در حد خود نسبت به مجموعه قبلي، تشخيص چهل سالگي كه «صداي پاي آب» را ميشنود. /مريم چرخگري/

پروين اعتصامي    

 پروين در 25 اسفند 1285 در تبريز به دنيا آمد. در كودكي با پدر مقيم تهران شد و عمر كوتاه خود را در اين شهر گذراند. پروين در 19 تير ماه 1313 با پسر عموي پدر خود ازدواج مي كند كه پس از دو ماه و نيم اقامت در خانه شوهر، به جدايي مي انجامد. پس از جدايي، يوسف اعتصامي به چاپ ديوان دخترش اقدام مي كند. به سال 1315 وزارت معارف آن زمان، نشان درجة سه علمي براي پروين مي فرستد كه شاعر با ذكر اينكه: « شايسته تر از من بسيارند » نشان را باز پس مي‌گرداند. روز سوم فروردين 1320 بدون سابقه بيماري در بستر مي افتد و شب شنبه 16 فروردين همان سال بدرود حيات مي گويد. روانش شاد./ مريم چرخگري/  

شيرين عبادي

شيرين عبادي، وكيل، نويسنده، محقق و فعال اجتماعي در 31 خرداد  1326  چشم  به  جهان گشود. او پيش از انقلاب در سال 1347 بعنوان نخستين قاضي زن  دادگستري  ايران، بر مسند قضا جاي گرفت.  وي كه در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصيل كرده است، از سال1353 تا 1357 رئيس يكي از شعبه هاي دادگاه عمومي تهران بود و در سال 1357 برنده جايزه موسسه نظارت بر حقوق بشر شد. اما پس از انقلاب به دليل اينكه نتوانست قضاوت كند به عنوان استاد حقوق مشغول به كار شد و چندين كتاب نيز در زمينه حقوق به ويژه حقوق زنان و كودكان نوشته است به طوري كه يونيسف كتاب وي در مورد حقوق كودك را چند سال پيش به زبان انگليسي منتشر كرد. شيرين عبادي در سال 1374 به سازمان حمايت از حقوق كودكان پيوست. اما بعد از دوم خرداد 76 نام وي بيشتر به عنوان وكيلي كه روزنامه هاي اصلاح طلب براي سوال در مورد امور حقوقي و قضايي به او مراجعه ميكردند بر سر زبانها افتاد. شيرين عبادي در پاييز سال 77 و بعد از وقوع قتلهاي زنجيره اي، وكالت خانواده فروهرها را برعهده گرفت. در بهار سال 79 و بعد از ماجراي كنفرانس برلين، شيرين عبادي وكالت مهرانگيز كار كه دوست و همراه قديمي وي به شمار ميرود را بر عهده گرفت. نام شيرين عبادي بار ديگر و اين بار به خاطر پرونده موسوم  به نوار سازان  بر سر  زبانها افتاد، نوار ويدئويي كه در سال 79 ، امير فرشاد  ابراهيمي يكي از اعضاي  انصار، مطالبي را در مورد فعاليتهاي اين جريان بعد از خرداد 76 بيان كرد. شيرين عبادي وكيل دانشجويان آسيب ديده در كوي دانشگاه، عقيده داشت كه اظهارات وي به روشن شدن هويت حمله كنندگان به كوي دانشگاه كمك خواهد كرد. شيرين عبادي و محسن رهامي وكيل ديگر دانشجويان اين نوار را ضبط كرده و به عنوان مدرك به دادگاه ارائه دادند. اما دادگاه اين نوار را به عنوان مدركي عليه شيرين عبادي و محسن رهامي به كار گرفت و در نهايت شيرين عبادي به جرم تبليغ عليه نظام و تشويش اذهان عمومي بازداشت و محاكمه شد و بعد از يك سال و نيم، حكم تبرئه وي توسط دادگاه صادر شد. شيرين عبادي يك بار هم در سال 80 به خاطر تلاشهايش در زمينه حقوق بشر، از بنيادي در نروژ جايزه گرفته بود كه اهداي جايزه صلح نوبل به وي در روز جمعه 18 مهر ماه سال جاري، برگي ديگر بر افتخارات ملي اين زن ايراني افزود و او را براي احياي حقوق بشر در ايران، مسممتر از پيش ساخت. شيرين عبادي اخيراً به همراه تعدادي از حقوقدانان و وكلا، كانون مدافعان حقوق بشر را تاسيس كرده است و به تازگي نيز وكيل خانواده زهرا كاظمي شده است.

 صادق هدايت  

 متولد : 1281 تهران                       متوفي : 1330 پاريس

شغل : نويسنده ، مترجم .

هدايت در سال 1281 شمسي در خانواده اي اصيل و مرفه به دنيا آمد. پس از اتمام تحصيلات دوره ابتدايي براي ادامه تحصيل راهي اروپا شد و در آنجا به تحصيل پرداخت، اما بنا به دلايلي ـ نامعلوم ـ دچار نوعي تضاد، دوگانگي و تعارضي با روح خود شد. هدايت مدتي را در هندوستان مي گذراند و در حين يادگيري زبان پهلوي با آيين و سنت آن سرزمين جادويي، بخصوص آيين تانترا آشنا مي شود و در نتيجه همين برخورد با فرهنگ هندي بزرگترين شاهكار زندگي خود را به نام  «بوف كور » خلق مي كند. افكار و انديشه هاي او در ساير آثارش همچون«سه قطره خون»و«زنده بگور» نيز قابل پيگيري و رديابي است. صادق هدايت يكي از بزرگترين داستان نويسان معاصر است و علاوه بر آن چند نمونه ترجمه نيز از او به يادگار مانده است كه بهترين نمونه آن ترجمه كتاب « مسخ » نوشته فرانتس كافكاست. از جمله آثار مهم صادق هدايت در دوران فعاليت نويسندگي مي توان به بوف كور، زنده بگور، سه قطره خون، سگ ولگرد، علويه خانم، سامپينگه و لوناتيك ( هر دو به زبان فرانسه) و ... اشاره كرد.

به بهانه اينكه « بوف كور » بهترين اثر اين نويسنده بزرگ كشورمان است نگاهي گذرا به اين اثر جادويي مي اندازيم . از ديدگاه سيروس شميسا نويسنده تاويل بوف كور:

« بوف كور داستان انشقاق روح تامه بشري و وجود كلي واحد، به دو جزء است؛ مذكر و مونث، خودآگاه و ناخودآگاه هدايت در شرح ماجراي تضاد بين اين دوگانگي ها و كثرتي كه از وحدت زاده است هم نگاه بيروني دارد و هم نگاه دروني، اين جهاني و آن جهاني، زميني و اثيري.

بوف كور داستان شكست بشر در وصال با روح، با خويشتن خويش است. زندگي در تن و حيات در دنيا، مخل وحدت است و هيچگاه انسان نمي تواند با خواسته ها و آرزوهاي خود به طور كامل و مطلق يكي شود و به قول سپهري «هميشه فاصله يي هست » . هدايت در اين كتاب يكي از بنياديترين انديشه هاي نژاد آريايي، مخصوصاً هند و ايراني را مطرح مي كند و آن تعارض ميان نور و ظلمت، بد و خوب است كه تا امروز هم بصورت افراط و تفريط در ارزشگذاريها و تقسيم مطلق به مقبول و مردود در انديشه هاي ما مانده است. بسياري از آموخته ها و آيين هاي تانترا در اين كتاب ديده مي شود. تانترا مي گويد كه آفرينش بصورت انقسام توحيد به ثنويت، تحقق پذيرفته است و براي رهايي از مصائب و بدبختي ها بايد دوباره اين ثنويت را به توحيد بازگرداند. در بوف كور اين وحدت منجر به شكست مي شود و جدال و تعارض او با كسي كه بايد با او تبديل به وجود متحد شود بقدري قوي است كه بعد ها در زندگي واقعي خود هدايت هم تاثير مي گذارد و او با چاقو به زندگي خود پايان ميدهد و در پرلاشز فرانسه بخاك سپرده مي شود./ هادي عشقي/

ايرج ميرزا    

ايرج ميرزا ( جلال المالك) فرزند غلامحسين ميرزاي قاجار و غلامحسين ميرزا فرزند ملك ايرج پسر فتحعليشاه قاجار است. پدر ايرج ميرزا مديحه سراي دستگاه مظفرالدين ميرزا بود و پس از فوت او اين منصب را به پسرش ايرج ميرزا محول كردند. او از مداحي رنج فراوان مي برد و پس از اينكه به كارهاي دولتي مشغول شد از مديحه سرايي دست كشيد. مشوق ايرج ميرزا به تحصيل علم و كمالات امير نظام گروسي است. فصاحت و طبع روان ايرج ميرزا در نظم او را از تمام شاعران عصر قاجار متمايز ساخته و اهل فن را اعتقاد بر اين است كه بعد از سعدي در سلاست بيان هيچكس را به پايه او نرسد. ايرج با اكثر اديبان و صاحبان كمالات و علم و ادب هم عصر، دوست و جليس بود كه از مشهورترين آنها علامه دهخدا را مي توان نام برد./ مريم چرخگري/

 تري رايلي

تري رايلي در سال 1935 در كولفاكس ايالت كاليفرنيا به دنيا آمد. در نيمه دوم 1950 موسيقي را در كالج دولتي سانفرانسيسكو نزد رابرت اريكسن و دانشگاه بركلي آموخت و با كسب مدرك فوق ليسانس آهنگسازي از بركلي فارغ التحصيل شد. رايلي در بركلي يك گروه موسيقي به راه انداخت كه يكي از اعضاي مهم آن پائولين اوليورس بود. در سال 1961 يكي از اعضاي بنيانگذار كانون موسيقي نوار سانفرانسيسكو بود و در همان سال با موسيقيدان موفق، لامونت يانگ آشنا شد و اين آشنايي به همكاري اين دو هنرمند انجاميد و چند سال بعد رايلي به يكي از عمده ترين چهره ها در تئاتر يانگ براي موسيقي ابدي تبديل شد. در سال 1964، يكي از بهترين آثار موسيقي معاصر را به نام « دردو » اجرا كرد. اين قطعه انقلابي در موسيقي عصر به پا ساخت و موسيقيداناني همچون فيليپ گلاس، استيورايش و جان آدامز با استقبال از آن قطعاتي ساختند كه توجه عمومي را در موسيقي به مكتب مينيماليسم جلب كرد. رايلي در سال 1967 با تصنيف دو قطعه، رنگين كماني در فضاي منحني ARAINBOW IN CURVED AIR و POPPY NOGOOD AND THE PHANTOM به قهرمان اسطوره اي موسيقيدانان پيشرو كلاسيك و حتي راك تبديل شد. در سال 1970، لامونت يانگ، رايلي را به آوازه خوان هندي پانديت پران ناث معرفي كرد و از آن زمان تا هنگام مرگ پران ناث در سال 1996 رايلي نزد او موسيقي شرقي را نيز فرا گرفت. در آن دوران رايلي در كالج ميلز اوكلند به تدريس موسيقي مشغول شد و در همان جا با ديويد هرينگتون كه از اعضاي گروه كوارتت كرونوس  بود، آشنا شد و اين دو با همكاري هم آثار متعددي را خلق كردند. رايلي در سال 1980، آلبومي با نام Sri cameh منتشر كرد كه آن رابا دستگاهي كه خود آن را « درويش » نام نهاده بود پديد آورده بود. از آن پس اوبار ديگر به موسيقي نت نويسي شده روي آورد و از سال 1989 تا 1993 گروه انسامبل خيال را ايجاد كرد تا تصنيفات خود را به اجرا درآورد. او همچنين كنسرتهاي دو نفره اي با نوازنده ايتاليايي باس استفانو اسكو دانيبيو و با  ساكسيفونيست جرج بروكس داشته است و اخيراً نيز قطعاتي را براي يك گروه انگليسي بنام Sounds Bizarre Ensemble تصنيف كرده است. اخيراً سه آلبوم از رايلي منتشرشده است كه شامل برخي از تصنيفهاي اوليه او و نيز آخرين تصنيف هاي او براي گيتار و ساز همراه است. آثار قديمي رايلي كه توسط كمپاني organ در بازار پخش شده اند عبارتند از :

آلبوم اول، شامل Inc , Reed streams و آلبوم دوم شامل OlsonIII

آلبوم سوم، The book of Abbeyozzud نام دارد كه شامل تازه ترين تصنيف هاي او براي گيتار و سازهمراه است. در اين آلبوم، ديويد تاننباوم نوازنده اصلي است./ اسحاق صفرلو/

فريدون مشيري

فريدون مشيري در سال 1305 در تهران چشم به جهان گشود. دوره آموزشهاي دبستاني و دبيرستاني را در مشهد و تهران به پايان برد و سپس وارد دانشگاه شد و در رشته زبان ادبيات فارسي دانشگاه تهران به ادامه تحصيل پرداخت. اما آن را ناتمام رها كرد و به سبب دلبستگي بسياري كه به حرفه روزنامه نگاري داشت از همان جواني وارد فعاليت مطبوعاتي شد. كار وي خبرنگاري و نويسندگي بود. 30 سال در اين زمينه كار كرد و سالها عضو هيئت تحريريه «سخن روشنفكر»، «سپيد و سياه» و چند نشريه ديگر بود. در سال 1324 به عنوان كارمند در وزارت پست و تلگراف به كار پرداخت. در سال 1350 به شركت مخابرات ايران انتقال يافت و در سال 1357 بازنشسته شد. فريدون مشيري در سال 1333 ازدواج كرده و دو فرزند به نامهاي بهار و بابك دارد.

دفاتر شاعر:  تشنه توفان (تهران 1334)- گناه دريا (نيل 1335)- نايافته (علمي)- ابر (تهران 1340)- ابر و كوچه (نيل 1345)- بهار را باور كن (نيل 1347)- پرواز با خورشيد (برگزيده)- (صفي عليشاه 1347)- از خاموشي (زمان ـ؟)- برگزيده شعرها (1349)- گزينه اشعار (1364)- مرواريد مهر (1365)- آه باران (چشمه 1367)- سه دفتر (چشمه 1369). /مريم چرخگري/

 اكبر گلپايگاني (گلپا)

تاريخ تولد: 1312 شمسي، تاريخ شروع فعاليت  خوانندگي  بصورت رسمي:  1335  شمسي:  خواندن آواز براي يونسكو با همكاري استاد  نورعلي خان  برومند  و  علي اصغر بهاري.

اكبر گلپايگاني در دي ماه 1312 در تهران متولد شد. در اوايل كودكي براي سلامتي مادر خويش اذان گفت و يكي از بستگان نزديك او متوجه صداي خوب او شد. از آن به بعد او قطعه هاي شعر مانندي را به عنوان مناجات تمرين كرد و احساس كرد كه ميتواند بخواند. اين علاقه و استعداد از چشم پدر دور نماند، پس خود به تعليم فرزندش پرداخت و گوشه ها، رديفها و دستگاههاي موسيقي ايراني را به او آموخت. در ابتداي جواني با نورعلي خان برومند آشنا شد و همراه او در طول 8 سال چيزهاي زيادي از موسيقي يادگرفت. و به واسطه برومند با اكثر بزرگان موسيقي وقت ايران از جمله مرحوم صبا، مرحوم طاهرزاده، مرحوم اسماعيل خان قهرماني و مرحوم عبدالله دوامي آشنا شد و دوره هاي مختلف و متعددي نزد آنان گذراند.

 گلپا در سال 1337 به راديو راه مييابد و در فروردين 1338 اولين آواز بدون ساز خود را براي برنامه موسيقي گلها اجرا ميكند. سپس به فاصله چند روز آواز ديگري را از اشعار بيژن ترقي با آهنگ مرتضي محجوبي و پرويز ياحقي اجرا ميكند كه با استقبال كم نظيري در ميان مردم مواجه ميشود بطوري كه بعنوان اولين آواز از آن صفحه تهيــه ميشود. گلپا در اوايل دهه چهل براي اجراي كنسرت به همراه ويگن و فرهنگ شريف راهي آمريكا ميشود و در آنجا با فرهنگ شريف به تدريس موسيقي ايراني ميپردازد. او از سال 40 تا 58 كنسرتهاي متعددي در كشورهاي خارجي از جمله امريكا، هلنـد، انگليس، كويت، هند و پاكستان و... اجرا ميكند و در فيلم مرد حنجره طلائي و نمايشنامه راديويي «آتش بر دل» بازي ميكند. در سال 1358 از كار راديو منع ميشود اما تا سال 1378 در آمريكا و با ارائه دو كاست «مست عشق» و«عقيق» ركورد فروش كاست در ايران را ميشكند و همين دو كاست به مدت سه ماه در صدر جدول فروش كاستها قرار ميگيرند. دكتر امير صبوري درباره بازگشت مجدد گلپا و شروع فعاليت دوباره او چنين ميگويد: نسل جديد ايران بي آنكه شاهد دوران اوج اين خواننده بزرگ بوده باشد در بازگشت، چنان استقبالي از او به عمل آورده اند كه دو كاست اين هنرمند بزرگ را به مدت سه ماه در رأس پرفروشترينها قرار داده اند، استاد گلپايگاني اولين خواننده اي است كه شروع خوانندگي را با برنامه گلها كه بهترين برنامه راديويي و جايگاه والاترين هنرمندان ايران بود آغاز كرد. /اسحاق صفرلو/

               ويگن دردريان     

حدود نيم قرن پيش، در يك روز تابستاني، جواني ارمني به نام ويگن دردريان كه در باشگاه ارامنه آرارات، ترانه‌هاي ارمني مي‌خواند، توجه ساموئل خاچيكيان، فيلمسازي كه با فيلم‌هايي مانند «بازگشت» و «دختري از شيراز» غوغايي در سينماي ايران آن سال‌ها برانگيخته بود ، را جلب كرد . ساموئل كه خود با كارگرداني تئاتر در همان باشگاه ارامنه قدم به حيطه هنرهاي نمايشي گذارده بود، به دليل درگير شدن در ساخت فيلم، مدتي بود كه ديگر به آن باشگاه رفت و آمد نداشت و حالا كه پس از مدت‌ها براي انتخاب بازيگران فيلم تازه‌اش «چهارراه حوادث» به آرارات آمده بود، مجذوب صداي جوان ارمني شد.

ساموئل از همان باشگاه براي «چهارراه حوادث» آرمان و ويگن دردريان را انتخاب نمود و به دليل صداي خوش ويگن، شعري هم برايش سرود كه در آن فيلم به صورت ترانه بر روي صحنه‌هاي گردش ناصر ملك‌مطيعي و مينا مغازه‌ اي توسط ويگن اجرا شد. و اين نخستين اجراي رسانه‌اي ويگن به شمار مي‌رفت، چرا كه هنوز به راديو راه نيافته بود. ويگن در آن فيلم نقش منفي يكي از افراد گروه سارق را بازي مي‌كرد. ويگن پس از «چهارراه حوادث» در فيلم‌هاي «قاصد بهشت» و «تپه عشق» هر دو از ساخته‌هاي ساموئل خاچيكيان نيز بازي كرد.

با ترانه «مهتاب» كارش را در راديو شروع مي‌نمايد و از آن پس به دليل پرمخاطب بودن راديو به سرعت آوازه‌اش در سراسر ايران مي‌پيچد، بسياري از ترانه‌هاي ويگن براي دو نسل گذشته زنده كننده خاطرات تلخ و شيرين است، از جمله آنان كه شنونده برنامه‌هاي «داستان شب» راديو بودند، حتماً به خاطر دارند كه هر هفته چهارشنبه‌ها در پايان آخرين قسمت قصه آن هفته، ترانه «لالايي» ويگن پخش مي‌شد.

ويگن در سال 1355 براي سكونت راهي آمريكا شد و در آخرين برنامه‌اش در تلويزيون، ترانه معروف «خداحافظ مسافر عزيزم» را اجرا كرد. امروزه هر جا يادي از ويگن مي‌شود با خاطره همان ترانه‌هاي قديمي‌اش مشل: «كاروان»، «بارون بارونه»، «رقيب»، «شاه دوماد»، «سوگند» و ... است . اين خواننده و هنرپيشه قديمي هم پس از سال‌ها بيماري در غربت و عزلت در گذشت./ حامد مظفري/

 شمس كسايي

شمس كسايي كه به سال 1262ه.ش در يزد زاده شده بود. پس از ازدواج به همراه همسرش، كه تاجرچاي بود به عشق‌آباد روسيه ( مركز تركمنستان كنوني ) رفت. وي پس از چهار سال اقامت و به دنبال ورشكستگي شوهرش در سال 1297 ه.ش به همراه همسر و دو فرزندش (صفا و اكبر) به ايران بازگشت و در تبريز، كه مقارن آن سالها مركز جنب و جوش فكري و سياسي بود، ساكن گرديد. از همان آغاز به گروه نويسندگان نشريه تجدد به ميانداري تقي رفعت پيوست و در تحركات اجتماعي و انقلابي آذربايجان مشاركت فعال داشت.

در همين زمان پسرش كه نقاش چيره دستي بود و با چند زبان آشنايي داشت در مبارزات جنگل كشته شد. شمس زني روشنفكر و آزادي خواه و مستقل بود زبان روسي و فارسي مي دانست و در آذربايجان تركي را هم آموخت همسرش شمس به سال 1307 در گذشت و او با تنها دخترش صفا به يزد رفت و بعد از آنكه با شخص ديگري به نام محمد حسين رشتيان ازدواج كرد، زندگي خود و خانواده‌اش را به تهران منتقل كرد. سالهاي پاياني عمر او در تهران به گوشه نشيني گذشت، با اين حال خانه اش محل رفت و آمد روشنفكران بود تا اينكه در سال 1340 ه.ش در گذشت./ هانيه احمدي/

 رابرت دنيرو

متولد 17 اوت 1943 در نيويورك. بازيگري تئاتر را زير نظر استلا آدلر و لي استراسبرگ آموخت. در اولين نقش مهم سينمايي، در فيلم «خيابان‌هاي پايين شهر» محصول 1973 به كارگرداني اسكور سيزي، تبهكار ساده لوح پيش پا افتاده‌اي را به طرز درخشاني به تصوير درآورد. نقش آفريني در اين فيلم، سرآغاز رابطه اي طولاني بين دنيرو و اسكورسيزي بود كه در آن، هر يك تصوير ديگري را از زندگي ايتاليايي ـ آمريكائي به كمال رساند. سال بعد، نقش آفريني‌اش از ويتوكورلئونه جوان در « پدر خوانده 2 » محصول 1974 فرانسيس فورد كاپولا؛ اسكار بازيگري مرد نقش مكمل را برايش به ارمغان آورد. در سال 1976 با پرفورمانتي فراموش نشدني از يك راننده تاكسي روانپريش و منزجر از فساد اخلاقي و جسماني نيويورك در «راننده تاكسي»؛ ( اسكور سيزي 1976 ) به اوج دستاورد بازيگري‌اش رسيد. به خاطر «شكارچي گوزن»(1978 مايكل چينيو) بار ديگر نامزد دريافت اسكار شد و دومين اسكارش را اين بار به خاطرنقش اول، با به تصوير درآوردن شخصيت جيك لاموتاي در « گاو خشمگين » محصول 1980 اسكورسيزي دريافت كرد. اوكشف كننده مريل استريپ و لئوناردو دي‌كاپريو محسوب مي شود و طي بيست سال اخير طيف گسترده‌اي از نقش ها را ايفا كرده است: از سر دسته خشن مافيا در « دوستان خوب » محصول 1990 اسكورسيزي گرفته تا جايزه بگير خوش قلب در «گريز نيمه شبانه» محصول 1988 مارتين برست. او با فيلم «قصه اي از برانكس» 1993 كارگرداني را تجربه كرده است. آن چشمهاي باريك، صداي زمخت و پاهاي كج و كوله اش، سادگي وي را به ابزاري ناتوراليستي بدل مي كند. در «گاو ميش» خشونت (كه مرد و زن را هدف دارد) از پارانويايي سربرمي‌آورد كه فرويد ريشه‌اش را در نوعي دوستي سركوب شده مي ديد. دنيرو باايفاي نقش لاموتا، در واقع بازي مارلون براندو در نقش تري سالوي را تكرار مي كند، نقشي كه در آن شخصيت بازيگر، به همان اندازه تصوير لاموتا در آينه هاي اتاق رختكنش، خيالي و سست است. در «نيويورك ، نيويورك» وسوسه با به سلطه در آوردن شخصيت مؤنث و هراسي كه از خود دارد، بررسي مي شود در « سلطان كمدي » وسوسه سوق دهنده به هم ذات پنداري با پدر نمادين (جري لوويس) با گزندگي اش ارايه مي شود كه ورشكستگي سازمان پدر سالاري را برملا مي كند. اين فيلم قرار است اين سئوال را مطرح كند كه «تو براي خشونت كسي هستي؟» كه مشخصه رواني است كه تكنولوژي رسانه ها ماهيت ارتباطات را تغيير داده است. در «شكارچي گوزن» و «اعترافات واقعي» كاراكتر دنيرو خويشتن‌دار توصيف مي شود و توانايي او در حفظ كنترل جهان بيروني و تقدير خود و ديگران در بوته آزمايش قرار مي‌گيرد. شخصيت مايك در «شكارچي گوزن» فرزند خلف رهبر، قهرمانان كاريزماتيك فورد و هاوكز است و اين فيلم مرثيه اي براي توصيف كامل از قهرمانان./ حبيبي‌و ‌صفرلو/

 استاد ابوالحسن صبا

بي‌شك ابوالحسن صبا از بزرگان بنام موسيقي ايران است كه نامش براي هر كس كه اندك دلبستگي به موسيقي ايراني دارد آشنا است. وي در سال 1281 در خانداني اهل دانش و هنر زاده شد. از همان اوان كودكي ذوق هنري سرشاري در وي نهفته بود، پدرش او را به رموز موسيقي آشنا كرد. سه‌تار را نزد ميرزا عبدالله و درويش‌خان، سنتور را در محضر علي‌اكبر شاهي و همچنين ضرب، كمانچه و فلوت و ويلن را از اساتيد مشهور آن زمان فرا گرفت.

21 سال داشت كه به عنوان بهترين نوازنده مدرسه عالي موسيقي به شمار رفت. در مدرسه وزيري تكنيك خاص ويلن را كه تا آن زمان در ايران مانند كمانچه نواخته مي‌شد، فرا گرفت و نزد استاد يگانه قطعاتي از آثار اروپائيان را آموخت.

در همان مدرسه عالي موسيقي تدريس ويلن را بر عهده گرفت و در سال 1306 به اتفاق كلنل وزيري به گيلان رفت و به رياست مدرسه صنايع ظريفه رشت منصوب شد و اين مسافرت شروع تحولي در زندگي وي به شمار مي‌رود. و صبا كه تا آن زمان هدف و مقصودي جز نوازندگي نداشت. منحصراً نوازنده‌اي چيره‌دست به شمار مي‌آمد از آن پس خود مبتكري عاليقدر و راهنما شد.

او اولين كسي بود كه در تاريخ موسيقي ايران به گردآوري نواها و ترانه‌هاي محلي ايران اقدام كرد. ديلمان، اميري مازندران، زرد مليجه، در قفس و رقص چوبي قاسم‌آباد از همان آهنگ‌هاست.

در سال 1310 خود در تهران كلاس موسيقي داير كرد و رديف‌هاي موسيقي را در سه كتاب نوشت و همچنين مكاتب ويلن و سنتور را به ترتيب در سه و چهار جلد به رشته تحرير درآورد.

نقش وي در پرورش فرم‌هاي جديد آن زمان يعني پيش درآمد و چهار مضراب و تصنيف و رنگ و توسعه تكنيكي آنها، به خصوص تنظيم آنها براي ساز ايراني شده ويلن قابل ذكر است.

او دوباره به خارج  از ايران سفر كرد و صفحاتي از خود به يادگار گذاشت. از اولين روز تاسيس راديو در ارديبهشت 1319 با راديو همكاري داشت و برنامه زنده اجرا مي‌كرد. صبا تنها يك تكنسين موسيقي نبود، بلكه عميقاً آن را مي‌شناخت و با آن زندگي مي‌كرد.

مرگ صبا در سن 55 سالگي و در 29 آذر ماه 1336 بسيار جانگداز و سانحه‌اي بس تاسف‌بار براي موسيقي ملي ايران بود. درود بر روان پاكش. / اسحاق صفرلو/

 ماسانوري تاكاشي

ماسانوري تاكاشي در فوريه سال 1953 در ژاپن متولد شد و از همان دوران كودكي به موسيقي علاقه مند شد و موسيقي را با گيتار شروع كرد. در اوايل جواني ( دهه 70 ) طي سفري به اروپا با عده اي از بزرگان موسيقي اروپا آشنا شد و در بازگشت از اروپا سفرهايي به كشورهاي آسيايي انجام داد. 

تاكاشي كه بعدها نام كيتارو را براي خود انتخاب كرد پس از مدتي به كار با پيانو و سينتي سايذور مشغول شد و به صورت مقطعي به تصنيف و نوشتن موسيقي ادامه داد. در اين دوره يك قطعه به نام «بهشت ( TENKI )» را براي يك شركت ژاپني كاركرد و جذابيت كار باعث شد تا اين شركت پيشنهاد ساخت موسيقي يك فيلم مستند خود به نام «جاده ابريشم» را به كيتارو ارائه دهد. كيتارو يك موسيقي آرامش بخش و سرشار از ملودي هاي آرام را براي اين فيلم ساخت و موفقيت فيلم و موسيقي آن كيتارو را در سطح موسيقي جهان بعنوان يك حرفه اي مطرح كرد. كيتارو در سال 1986 به آمريكا رفت و آلبوم «TENKV » را به بازار عرضه كرد و به فاصله يك سال اثر ديگري به نام«The night of the spirit  » را ساخت كه باعث تحول بزرگي در كارهاي او گرديد. در سال 1990 آلبوم« kojiki » را كاركرد كه به داستان پيدايش كشور ژاپن بر اساس افسانه هاي اساطيري اين كشور اختصاص داشت و سال بعد از آن نيز كنسرتي بر اساس همان آلبوم در آمريكا اجرا كرد. 

كيتارو در سال 1992 با همراهي يك اركستر بزرگ و خوانندگي john Anderson يك اثر بسيار زيبا و به ياد ماندني بنام «رويا (dream)»خلق كرد. در سال 1993 فعاليتش را با نوشتن موسيقي متن يك فيلم امريكايي بنام «بهشت وزمين (Heaven & EARTH)» ادامه داد و در سال 1994 آلبوم «MANDALA» را به بازار موسيقي عرضه كرد و بر پيشرفت رو به جلو خود تأكيد ورزيد. كيتارو به عنوان آخرين فعاليتش در موسيقي تا حال حاضر، موسيقي تازه اي را عرضه كرده كه بر اساس معروفترين ملودي‌هايش تنظيم شده، و فقط براي سازهاي زنده كه همه آنها به رهبري يك ويولون سل نواخته مي‌شوند تنظيم و اجرا شده است./ اسحاق صفرلو/

مارلون براندو

مارلون براندو در سوم آوريل 1924 در اوماها متولد شد. پدرش يك فروشنده دوره گرد بود و مادرش معتاد به مشروبات الكلي. پس از آنكه در دوره ابتدائي و دبيرستان نتوانست تحصيلات خود را با موفقيت به پايان ببرد، پدرش او را به يك دبيرستان نظامي فرستاد اما پس از مدتي به خاطر يك خرابكاري از دبيرستان نظامي اخراج شد و ديگر به آنجا بازنگشت هر چند كه پس از چند ماه مسئولان دبيرستان طي نامه اي از او خواستند كه به محل تحصيل خود بازگردد. از آنجا كه هيچكس تا آن موقع او را در انجام هيچ كاري تشويق نكرده بود تصميم ميگيرد به نيويورك برود و هنرپيشه شود، در نيويورك در يك كارگاه نمايش مشغول به آموزش ميشود و فنون بازيگري را از الياكازان و استلا آدلر ميآموزد. مارلون مدتها به نمايش پرداخت و چندين نمايشنامه از جمله «مادر به ياد دارم»، «كافه مسير كاميونها»، «يك پرچم متولد شده است» و ... را با گروهها و افراد سرشناس كار كرد. در سال 1949 پيشنهادات زيادي براي نمايشهاي جديد و همچنين بازي در فيلم سينمائي، به مارلون ميشود و او بازي در يكي از فيلمها را قبول ميكند و به اين ترتيب وارد صحنه سينما و هاليوود ميشود. پس از اينكه اولين فيلم را با عنوان «مردها» بايز ميكند، به خاطر درآمد زياد سينما تصميم ميگيرد كه ديگر به تئاتر باز نگردد. مارلون براندو بعدها چندين فيلم با نامهاي «اتوبوسي به نام هوس»، «شيرهاي جوان»، «زنده باد زاپاتا»، «وحشي»، «در بارانداز» و ... بازي ميكند. او به خاطر بازي در فيلم «بارانداز» جايزه اسكار را دريافت ميكند. براندو در دهه هاي شصت و هفتاد در هر مبارزه اي يا سازماني كه ممكن بود به فقر، تبعيض نژادي و بي عدالتيهاي اجتماعي پايان دهد نام نويسي ميكرد. در اوايل اين دهه در فيلم «پدرخوانده» كه بعدها نسخه دوم آن نيز تهيه شد بازي كرد و جايزه اسكار را نيز دريافت نمود تا پايان دهه هفتاد در چند فيلم ديگر بازي كرد كه آخرين آن «فرمولا» بود، سپس به فاصله 10 سال در هيچ فيلمي بازي نكرد خودش دليل اين كار را عدم نياز به پول ذكر ميكند. وي در سال 1989 در فيلم «جديدالورود» بازي ميكند كه مصادف با سالهاي پايان عمرش بود. مارلون براندو علاوه بر شهرت بازيگري، به علت شركت در نهضتهاي مبارزه با تبعيض نژادي سياه پوستان و سرخ پوستان آمريكا و بازتاب آن در مطبوعات، جاي خاصي را به خود اختصاص داده است، و تا قبل از بازيش در فيلم «آخرين تانگو در پاريس» شايد يكي از محبوبترين هنرپيشه هاي سينماي آمريكا نزد ايرانيان به خساب ميآمد و همه او را با بازيهايش تعريف ميكردند. شهرت اين هنرپيشه در ساير كشورها نيز به همين شدت بود. هر فيلمي كه اسن مارلون براندو را به همراه داشت معمولاً بدون هر گونه نقد و بررسي، خوب شناخته ميشد.

 ژان رنوار

ژان رنوار در 15 سپتامبر  سال 1894 در پاريس متولد شد تا سال 1912 به تحصيل پرداخت و يكسال بعد از دانشگاه اگزان پرووانس مدرك رياضيات و فلسفه گرفت. در سال 1920 ازدواج كرد.

 چهار سال بعد پس از تماشاي فيلم «همسران احمق» به فكر فيلمسازي افتاد بطوري كه در همان سال اولين فيلم خود را كه بصورت صامت بود با نام « دختر آب » كارگرداني كرد و تا فاصله سال 1940 كه راهي آمريكا شد چندين فيلم را كارگرداني كرد و سه جايزه براي فيلمهاي « در اعماق » و    « توهم بزرگ » كسب كرد. ( جايزه لويي دلوك نشان مخصوص لژيون دو نور، جايزه ويژه هيئت داوران فستيوال ونيز ).

رنوار در سال 1940 به كمك رابرت ظاهرتي وارد آمريكا شد و با كمپانفوكس قرن بيستم قرارداد همكاري امضاء كرد و فيلم « مرداب » را كارگرداني كرد اين فيلم جايزه منتقدان فيلم نيويورك را دريافت كرد.

فيلم ديگر او كه « جنوبي » نام داشت و در آمريكا تهيه شده بود در سال 1946 جايزه بهترين فيلم فستيوال و نيز را بدست آورد. رنوار پس از تهيه چند فيلم در سال 1951 دوباره به فرانسه بازگشت.

او در حلول دهه پنجاه به فعاليتهاي تئاتري روي آورد و در سال 1958 شركت ژان رنوار را با همكاري و مشاركت « آن دو سن فال » راه اندازي كرد. رنوار در سال 1956 در فرانسه فيلم « كان كان فرانسوي » را به روي صحنه برد و جايزه بزرگ آكادمي سينماي فرانسه را كسب كرد.

او در سال 1960 مشغول به تدريس تئاتر در دانشگاه بركلي كاليفرنيا شد و در طول دهه 60 روي چند رمان از جمله « يادداشتهاي سروان ژرژ » كاركرد و كتابهاي «پدرم، رنوار» و « زندگي من و فيلمهايم »را منتشر كرد.

او در طول زندگي سينمايي خود موفق به دريافت جايزه ويژه اسكار براي خدمت سينمايي ( 1975 )؛ جايزه ويژه جشنواره سينمايي و نيز ( 1968 )، دكتراي افتخاري از دانشگاه بركلي كاليفرنيا، دكتراي افتخاري هنرهاي زيبا از رويال كال لندن و … شد. از ديگر آثار او مي توان «كاترين» ، « زمين اسپانياي » و « سرجوخه فراري » را نام برد. رنوار سرانجام در فوريه 1979 در بورلي هيلز درگذشت. / اسحاق صفرلو/

 طاهره صفار زاده

  طاهره صفارزاده نخستين مجموعه شعر خود را به سال 1341 با عنوان «رهگذر مهتاب» منتشر كرد. سپس براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت و با دنياي شعر انگليسي انس گرفت . از آن پس تا مدتها از نظر ساخت و قالب از شعر انگليسي متاثر بود. خود او هم اشعاري به اين زبان سروده كه برخي از آنها در مجموعه «سد و بازوان» او به فارسي برگردانيده شده است.

صفار زاده در دهه پنجاه به شعر مذهبي روي آورد بطوريكه در برخي از مجموعه هاي او مانند «سفر پنجم (1356)» و به ويژه «بيعت با بيداري (1358)» كه در برگيرنده قطعاتي مربوط به سالهاي نزديك به انقلاب اسلامي است اعتقاد اسلامي و روح اعتراض مذهبي كاملاً غلبه يافته است. در دو مجموعه «سفر پنجم» و «بيعت بابيداري» صفارزاده اشعار مشخصي در  مايه ادب مقاومت از قبيل «سفر سلمان» ، «سروش قلم» و «آتش نشان» ديده مي شود./ هانيه احمدي/

 جلال آل احمد  

نويسنده و متفكر معاصر ايران در سال 1302 هجري شمسي در يك خانواده مذهبي ساكن تهران به دنيا آمد در اوايل جواني براي فراگرفتن درس طلبگي راهي عراق شد اما اقامت او در عراق ديري نپاييد و بزودي به كشور بازگشت و در رشته ادبيات فارسي در دانشسراي تهران به تحصيل مشغول شد و در سال 1325 با مدرك فوق ليسانس از دانشگاه فارغ التحصيل شد.

جلال آل احمد در نخستين سالهاي دهه 1320 با افكار و انديشه هاي تني چند از نويسندگان و متفكران معاصر خود آشنا شد و تحت تأثير اين عقايد از مذهب گريخت و به فعاليتهاي سياسي روي آورد به طوري كه در مبارزات ملي شدن نفت كه به رهبري دكتر مصدق نخست وزير وقت ايران انجام شد نقش مؤثري داشت. آل احمد پس از كودتاي 28 مرداد كارهاي سياسي را كنار گذاشت و فعاليتهاي حزبي را رها كرد و دنبال كارهاي ادبي خود را گرفت و يادگارهايي همچون مدير مدرسه و زن زيادي و ... را خلق كرد.

جلال آل احمد در سال 41 نوشته معروف خود بنام غربزدگي را منتشر كرد كه هم او را به عنوان « يك فرد بي باك و غوغا برانگيز مؤثر » مطرح مي كرد و هم چندين تأثير مهم در جامعه فكري ايران بجا گذاشت.

كه شايد مهمترين آن، بيدار كردن روشنفكران و متفركان ايران براي مبارزه با فرهنگ بيگانه بود كه حيات فكري و سياسي و اقتصادي ايران را تحت سيطره خود قرار مي داد زماني كه اشخاصي همچون سارتر و كامو و ... در جهان غرب در مورد تمدن غربي و شايستگيهاي آن بحث هاي ترديد برانگيزي مطرح مي كردند جلال آل احمد در برخورد با اين انديشه به مذهب سوق پيدا كرد و به اين نتيجه رسيد كه حفظ آداب و رسوم بومي و سنتي تنها از طريق به كار بردن مذهب شيعه امكان پذير است. »

 از اين نويسنده و معلم متفكر علاوه بر آثار و كارهايي كه ذكر شد چندين ترجمه برجا مانده است كه عبارتند از: دستهاي آلوده «سارتر»، سوء تفاهم و بيگانه هر دو از « كامو »، بازگشت از شوروي و مائده هاي زير زميني هر دو از «آندره ژيد » قمار باز « داستايفسكي » عبور از خط « ارنست يونگر »

جلال آل احمد سرانجام در سال 1348 ديده از جهان فرو بست.

صادق چوبك

در سال 1295 در بوشهر به دنيا آمد و براي تحصيل ابتدا عازم شيراز و سپس تهران گرديد و از سال 1320 به بعد تحت تأثير نويسندگان بزرگ آن عصر همچون جلال آل احمد، صادق هدايت و علي جمال زاده قرار گرفت و به نوشتن داستان كوتاه روي آورد. اولين مجموعه داستان چوبك در سال 1245 منتشر شد و به دنبال آن در سالهاي 1328 و 1329 چند اثر ديگر او كه شامل داستان كوتاه و قصه و چند ترجمه خارجي بود به چاپ رسيد. در اوايل دهه 30 چوبك راهي آمريكا شد و پس از آن به ديگر كشورهاي جهان همچون روسيه سفر كرد و در اين سالها دو اثر « پينوكيو » ( اثر كارلوكولودي ) و « كلاغ » ( نوشته ادگار آلن پو ) را به فارسي ترجمه كرد. چوبك در دهه 40 و در مرحله دوم فعاليت ادبي خود چند داستان كوتاه و رمان را خلق مي كند كه حتي از روي رمان تنگسير او فيلمي نيز تهيه مي شود. صادق چوبك در سال 1349 در يوتاي آمريكا به تدريس مي پردازد و دو سال پس از آن براي شركت در كنفرانس نويسندگان راهي قزاقستان مي شود و در همين سال برگزيده اي از مجموعه آثارش توسط دو نويسنده روسي در مسكو منتشر مي شود. چوبك در سال 1353 به انگليس رفته و سپس روانه آمريكا مي شود بسياري از آثار او به زبانهاي مختلف ترجمه شده است. آخرين اثر چوبك ترجمه اي از داستان هاي هندي به نام مهپاره است. در سالهاي پس از انقلاب اثري از چوبك در ايران منتشر نشده است اما بعضي از آثارش تجديد چاپ شده اند. چوبك از طرفداران هنر تئاتر نيز بود و حتي در چند نمايشنامه نيز به ايفاي نقش پرداخته است. در كارنامه ادبي اين نويسنده روشنفكر دو رمان، حدود سي داستان كوتاه، دو نمايشنامه و چندين ترجمه ادبي ماندگار مي درخشد.

اين نويسنده بزرگ سرانجام در تير ماه 1377 در آمريكا ديده از جهان فرو بست. روحش شاد. / اسحاق صفرلو/

 وسيواوا شيمبورسكا

در آغاز جنگ جهاني دوم كه اشغالگران، لهستان را مورد حمله وحشيانه خود قرار دادند وسيواوا دختري 16 ساله بود او به خاطر هجوم آلمان تازي به مراكز فرهنگي لهستان ناچار شد همچون ديگر  نوجوانان لهستاني در دوره هاي درس مخفيانه و دور از چشم دشمن شركت كند. پس از گذراندن اين دوره هاي زير زميني در شرايطي بسيار سخت موفق به دريافت ديپلم شد و به عنوان كارمند ساده در دانشگاه ياگلونيان كراكوف، همزمان در دو رشته زبان و ادبيات لهستاني و جامعه شناسي به تحصيل پرداخت.

نخستين شعرش در 1945 وقتي 22 ساله بود در يكي از نشريات لهستان چاپ شد و اولين مجموعه شعرش « براي اين است كه    زنده ايم » را در سال 1952 به چاپ رساند. در سال 1953 به عضويت هيئت تحريريه هفته نامه ادبي ـ فرهنگي « زندگي ادبي » درآمد و تا سال 1981 با آن هفته نامه همكاري كرد. وي وابسته به هيچ گروه از گروههاي ادبي نبود و به تنهايي توانست در سال 1996 جايزه ادبي نوبل را از آن خود كند. اشعار او كه به 36 زبان در 18 كشور ترجمه شده از سالهاپيش شهرت جهاني يافته است. /اسحاق صفرلو ـ احسان حبيبي/

 امير هوشنگ ابتهاج

امير هوشنگ ابتهاج «هـ . ا . سايه» در سال 1306 شمسي در رشت متولد شد او در زمينه شعر نو و شعر كلاسيك فارسي، به ويژه غزل آثار ماندگاري از خود به جا گذاشته است. غزلهاي سايه از حيث استحكام و رواني زبان و غزل معاصر بي نظير است « مضامين گيرا و دلكش، تشبيهات و استعارات و صورخيال بديع، زبان روان و موزون و خوش تركيب و هم آهنگ با غزل از ويژگي هاي شعر اوست.

 و نيز رنگ اجتماعي ظريف آن يادآور شيوه دلپذير حافظ است. معروفترين غزلهاي برجسته او عبارتنداز: «در فتنه رستاخيز»، «دوزخ روح»، «شبيخون»، «خونبها»، «نقش ديگر» و ...

وي در زمينه نوسرايي نيز طبع آزمايي كرده است و در اين زمينه از نخستين پيروان نيما به حساب مي آيد. آنچه از اين قبيل سروده، درون مايه و محتواي آنها تازه و ابتكار آميز است و چون فصاحت زبان و قوت بيان سايه با آن همگام شده تركيب اين دو كيفيت با هم نتيجه مطلوب به بار آورده است.

 از مهمترين آثار او مي توان به «سراب»، «شبگير»، «سياه مشق»، «راهي و آهي»، «زمين»، «چند برگ از يلدا» و «يادگار خون سرو» اشاره كرد.

 او گذشته از شاعري به تحقيق ادبي نيز پرداخته است كه از آن جمله مي توان به تصحيح ديوان حافظ (حافظ به سعي سايه) اشاره كرد./ اسحاق صفرلو/

 شهريار

سيد محمد حسين بهجت تبريزي متخلص به شهريار در سال 1385 هجري شمسي در تبريز بدنيا آمد و تحصيلات ابتدائي خود را با خواندن گلستان و ديوان حافظ نزد پدرش كه مردي سرشناسي بود آغاز كرد و سپس براي ادامه تحصيل به تهران رفت و در دارالفنون تحصيلات خود را به پايان رساند و در رشته طب مشغول شد اما پس از 5 سال و درست چند ماه پيش اخذ دكترا درس و مدرسه را رها كرد و به مشهد رفت. در سال 1310 در اداره ثبت اسناد مشغول به كار شد و پس از پنج سال در بانك كشاورزي مشغول خدمت شد و علي رغم ميل باطني تا پايان دوره بازنشستگي به كار در بانك پرداخت. شهريار اشعار زيبا و نغزي به زبان تركي آذري سروده است منظومه « حيدر بابايه سلام » او از شاهكارهاي ادبيات تركي آذربايجان است شهريار در اين منظومه از اصالت و زيبايي هاي روستا و فرهنگ روستايي ياد كرده است. اين مجموعه ابتدا در تبريز منتشر شد اما تدريجاً در سراسر كشور انتشار يافت و ورد زبانها شد. شهريار در سالهاي مبارزات عليه ظلم و استبداد و پس از انقلاب به موضوعات اخلاق و ديني گرايش پيدا كرد. او به شاعران طراز اول شعر فارسي يعني فردوسي، مولوي و حافظ و سعدي عشق مي ورزيد و اشعار و انديشه هاي حافظ را مي ستود اين شيفتگي او در غزل «حافظ جاويدان» و « وداع با حافظ » بيشتر نمايان است و بيشترين اشعار او در غالب غزل سروده شده است. غزلهاي او كه يادگار دوران جواني و همچنين روزگار پختگي شاعر است از لحاظ زبان و احساس در اوج مي باشد و در آنها انديشه هاي ديني در غالب نيايشهاي مؤثر و دلدادگي به حضرت علي (ع) تجلي يافته است. « شهريار شاعري صاحب طبع و احساس بود و در سرودن اشعار سنتي، از قصيده و مثنوي تا غزل و قطعه و رباعي تبحري بسزا داشت ». اين اديب شهير سرانجام در سال 1367 و در سن 84 سالگي ديده از جهان فرو بست و در زادگاهش تبريز به خاك سپرده شد ـ روحش شاد. / اسحاق صفرلو/

استيون اسپيلبرگ

 اسپيلبرگ در دسامبر 1947 در اوهايوي امريكا متولد شد و فيلم اولش را با نام «دوئل» در سال 1971 ساخت.

او آلفرد هيچكاك را مثل بت مي پرستيد. در نوجواني دزدكي سر صحنه «پرده سينما» رفت تا شخصاً با او آشنا شود، اما بيرونش كردند. همين اتفاق دوباره سر صحنه «توطئه خاوادگي» اتفاق افتاد اما چيزي نگذشت كه خودش با فيلم «آواره ها» به شهرت رسيد.

او مقام ششم را در فهرست قدرتمند ترين هاي هاليوود دارد. در دفتر كارش روي ميز تحرير مدل موتورسيكلتي نگه مي‌دارد كه خودش مي گويد: «براي اين است كه در صورت وقوع زلزله سريعتر فرار كنم». دوبار، با دو بازيگر ازدواج كرده است. «ا. مي ايروينگ» و «كيت كپشاو» كه در «اينديانا جونز» و «معبد سرنوشت» بازي كرده اند.

 اسپيلبرگ در لوس‌آنجلس زندگي مي كند و در آشپزخانه اش سورتمه اي است كه «اورسن ولز» در فيلم «همشهري كين» به كار گرفته بود و اين سورتمه را از يك حراجي خريده است.

صندلي اين كارگردان دو جيب كناري دارد كه هميشه پر از كيك و شيريني و آدامس و آب نبات است. او مرد عمل است و به ايدئولوژي و ادا و اطوارهاي مخصوص هنرمندان «متعهد و روشنفكر» توجهي ندارد.

 به تعبير منتقدان سينما يكي از بچه هاي ريش و سبيل دار است كه هنوز دوران كودكي خود را فراموش نكرده است. شاهكار او فيلمي است به نام «نجات سرباز رايان» كه مربوط است به پياده شدن نيروهاي متفقين در North monthday كه سرآغاز شكست كامل ارتش هيتلر در جنگ جهاني دوم شد.

 او در نسخه تازه اين روايت تاريخي، مسير متضادي را طي مي كند؛ «نجات سرباز رايان» تماشاگر را به ميانه ميدان جنگ و نبرد مي كشاند و لحظه اي او را آرام و مشغول به خود نمي‌نهد. نيم ساعت نخست اين فيلم او كه عمدتاً با دوربين روي دست فيلمبرداري شده، سرشار ازلحظه هاي ناب و صحنه‌هاي خونين و پر تنش جنگ است.

 او در توضيح اينكه چرا صحنه هاي مذكور را تا اين حد خشن به تصوير كشيده، گفته است: «نمي خواستم تماشاگر مثل يك ناظر بيروني، دزدانه به حوادث جنگ نگاه كند. من از اين طريق خواستم كه او را به ميدان نبرد بكشم تا دقيقاً همان حس و حال آدمهاي درگير جنگ را احساس كند».

او در اين باره مي‌افزايد: «يكي از اهداف من در ساختن اين فيلم، آگاه كردن مردم نسبت به خشونت و بي رحمي موجود در جنگ و لزوم پرهيز از آن بود. اين را هم بدانيد كه آنچه من ساخته ام به مراتب ملايم تر از واقعيتهاي دهشتبار جنگ جهاني دوم است».

در آخرين كارگرداني هاي او، فيلم «برخورد نزديك از نوع سوم» در محافل سينمايي مي درخشد. وي يكي از پركارترين كارگردان‌هاي حال حاضر جهان به شمار مي‌رود./ اسحاق صفرلو/

 مهدي اخوان ثالث   

مهدي اخوان ثالث ( م. اميد ) در سال 1307 در مشهد به دنيا آمد. او در عرصه شعر سنتي نيز شاعري مقتدر بود اما آنچه نام او را در عرصه شعر فارسي جاودانه كرده است اشعار جديد اوست. اخوان در تثبيت شعر نيمايي نقشي انكار ناپذير دارد. زبان شعر او درست، محكم و استوار و تلفيقي از زبان محاوره امروز با زبان كهن خراساني است. در سال 1329 با ايران، دختر عمويش ازدواج كرده و داراي 5 فرزند به نامهاي لاله، لولي، توس، تنسگل و زردتشت بود.

اخوان شمعي بود كه در يكشنبه شهريور 69 براي هميشه خاموش شد ولي شعرهاي او همواره روشنگر محافل ادبي خواهد بود./ مريم چرخگري/

آثار :

1330  ارغنون

1335  زمستان

1344  ازاين اوستا

1345  منظومه شكار

1348 پاييز در زندان

1348  عاشقانه ها و كبود وچاپ اول بهترين اميد

1349  برگزيده اشعار

1354  آورده اند كه فردوسي ...

1355 درخت پيرو جنگل و در حياط كوچك پاييز در زندان

1357 بدعت ها و بدايع نيما يوشيج و دوزخ اما سرد و زندگي مي گويد اما بايد زيست

1361 عطار لقاي نيما نوشيج

1368 ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم و گزينه اشعار

    انريكو ايگلسياس          

در ميان علاقمندان به موسيقي بيگانه كمتر كسي است  كه  با  نام  انريكو ايگلسياس،جوانترين پسر،معروفترين هنرمند اسپانيا ،  خوليو  ايگلسياس ، آشنا نباشد . انريكو نيز مانند  پدرش از سال 1991 قدم به دنياي موسيقي گذاشته و تاكنون با فروش بيش از 25 ميليون آلبوم در عرض 7 سال فعاليت هنري و اجراي ترانه هايي به 4 زبان انگليسي، اسپانيايي، پرتغالي و ايتاليايي به خوبي خود را در عرصه جهان موسيقي به عنوان يك هنرمند جوان و موفق مطرح كرده است. انريكو ايگلسياس با نام كامل انريكو ميكوئل ايگلسياس پرسيلر در1975 در مادريد اسپانيا به دنيا آمد. پدرش مشهورترين هنرمند كشور و مادرش روزنامه نگاري به نام ايزابل پرسيلر آرستريا بود. وي از همان كودكي علاقه شديدي به موسيقي و هنر پدرش داشت و فعاليتهايش را به طور پنهاني از سن 13 سالگي آغاز كرد و ناگهان در سال 1991 اولين آلبومش به نام « چيزهايي از عشق » را به بازار عرضه كرد. وي اكنون با دارا بودن بيش از 8 آلبوم ركورد فروش 25 ميليون دلاري يكي از محبوبترين هنرمندان قرن حاضر در عرصه موسيقي است./ مريم چرخگري/  

 كريس دبرگ

كريستوفر فرديويدسن متولد 1948 زاده آرژانتين و ايرلندي تبار است. پدرش يك ديپلمات انگليسي بود. سالهاي كودكي را به همراه خانواده خود در مالت، نيجريه و زئير گذراند. تاثرات او از اين سرزمينهاي فقير و استعمار زده، بعدها دستمايه ترانه هاي تلخ، خشن و ضد استعماري او شد.دبرگ از ترانه سرايان نسل پس از جنگ جهاني دوم است و فاجعه جنگهاي خانمانسوز، درونمايه اصلي ترانه هاي اجتماعي اوست. كريس دبرگ در دانشگاه مارل بورو و ترينيتي ايرلند در رشته هنر و ادبيات انگليسي و فرانسه درس خواند. توانايي ادبي كريس دبرگ در سرودن شعر در همين دوره پرورده شد. او در سالهاي تحصيل با خوانندگي و نواختن گيتار گذران زندگي ميكرد. در سال 1974 به لندن آمد و با كمپاني A and M قراردادي براي ضبط اولين آلبوم خود امضا كرد و در همين سال به عنوان نوازنده گيتار باس گروه معروف «سوپر ترمپ» را در چندين كنسرت همراهي كرد. او در اين سال اولين آلبوم خود را با نام «فراتر از ديوارهاي قصر» انتشار داد. از آنجا كه او انساني نوع دوست و انسان گراست در جاي جاي كارهاي او ميتوان ترانه هاي اعتراض به جنگ و خونريزي را ديد. او در جايي گفته است: «براي من بسيار جالب است وقتي نامه هايي از مردم اسرائيل و لبنان دريافت ميكنم كه هر دوشان به موسيقي من علاقه ‌مندند ولي در زندگي واقعي از يكديگر متنفر هستند». كريس دبرگ هميشه جانب عدالت را گرفته است و آرزومند آن است كه با هنرش بتواند به شريعت خدمت كند.  آثار: فراتر از ديوارهاي قصر (1974)، قطار اسپانيايي و داستانهاي ديگر (1975)، در پايان روز كامل (1977)، سرباز جنگهاي‌صليبي  (1979)، باد شرقي(1980)، فرار(1982)، مردي پشت خط تلفن (1984)، به سوي روشنايي (1986)، رنگهاي پرنده، قدرت ده، رو به بالا، روياهاي زيبا. / مريم چرخگري/

 روح الله خالقي

روح الله خالقي، از اساتيد بزرگ و نامي موسيقي ايران، در سال 1285 در شهرستان كرمان متولد شد. وي پس از تحصيل مقدمات علوم، وارد دانشگاه شد و در رشته زبان و ادبيات فارسي ليسانس گرفت. وي در 16 سالگي در محضر درس استاد كلنل علينقي خان وزيري حاضر شد و مدت 43 سال در خدمت آن استاد يگانه موسيقي، تلمذ موسيقي ايراني نمود. خالقي علاوه بر رياست هنرستان موسيقي ملي، تا هنگام فوت، رهبري اركستر گل‌ها و عضويت شوراي موسيقي راديو ايران را به عهده داشت و سالها سرپرستي اركسترهاي شماره يك و دو راديو را به عهده داشت. «نظري به موسيقي» و «سرگذشت موسيقي ايران» در دو جلد از جمله آثار نوشتاري او در حوزه موسيقي است. وي سرانجام در سي ام آبان ماه سال 1344 بر اثر بيماري سرطان معده، دار فاني را وداع گفت. او به ايراني بودن خود مي باليد و به همين منظور آثار درخشاني در اين زمينه از خود به يادگار نهاده است. سرود زيباي « اي ايران ، اي مرز پرگهر » از جمله معروفترين آثار اوست./ مريم چرخگري/

 غلامحسين بنان

متولد : 1290ـ تهران

شش سال بيشتر نداشت كه با كوشش مادرش، ارگ مي‌نواخت.

 تصنيفهاي روز را با همان ارگ مي نواخت و مي‌خواند . يادگيري او « گوشي » بود، ارگ صحيح ترين صداي نت را در گوش او جاري مي كرد و به همين دليل در طول سالها خواندن، هرگز به شخصيت آوائي ـ حتي يك نت ـ لطمه نزد. بنان در سال 1333 به پيشنهاد استاد خالقي، در اداره كل هنرهاي زيبا به عنوان معلم آواز هنرستان موسيقي ملي انتخاب شد. در سال 1334 همراه با قانون استاد مهدي مفتاح در كشور و شوروي سابق برنامه اي اجرا كرد. مشوق اصلي بنان پدرش بود كه خود صداي خواندن داشت و از استادان وي مي توان به ني داود ، ميرزا طاهر ضيائي رسائي و ناصر سيف اشاره كرد. بنان در طرز خواندن، بيان شعر و احساس در كلام سليقه بكار مي برد و در ساخت كل آواز نقشي دلپذير داشت. هنگامي كه موسيقي ما رو به زوال مي‌رفت تلاشهاي او در حفظ  اصالت موسيقي جاي ستايش داشت.  شيوه خواندن بنان تبحري را كه داشت در ديگران نميشد يافت، بنان در طرز خواندن شعر و احساس درست در كلام به قدرت ابتكار رسيد. بود و مي خواست « بنان » بماند و لازمه چنان « بنان» بودن چنين خواندن بود و او مي دانست كه صدايش ـ در هيچ زمينه اي ـ صداي ديگري نيست اما وقتي تلويزيون ملي « دولتي » شد سليقه هنري مسئولان و شركا به تار و پود هنر موسيقي سنتي و ملي و محلي پيچيد و تلويزيون گذرگاه گذرندگان گداي شهرت و آذين بندي شهر به تصاوير هنرمندان باب روز شد. و باعث شد تا بنان در سال 1348 به نشست و در مبارزه تنها ماند. در حقيقت شوراي موسيقي مقصر بود. تلويزيون جايي براي بنان و خوانندگان خوب ديگر در زمينه موسيقي ايراني باز نكرد، ديگر از معروفي، تجويدي، همايون خرم، بديعي، قوامي، محمودي خوانساري و شهيري اثري پخش نمي شد و همه خط خورده بودند. بنان به اعتراض سكوت را ترجيح داد. در حقيقت سال 48 آغاز اعتراض بنان بود و ادامه داد و آرمانهايش به تاراج رفت گويا با همان سكوت، بار سفر ابدي را مي بست كه او اين سكوت را شكست ابدي تلقي كرده بود. كريستال شفاف آواز بنان در درون تاريك و سكوت، رنگ مي باخت. با يك دشمن جديد، زندگي جديد خود را آغاز كرد. با سكوت، خسته و شكسته. اين سكوت نيرومندتر از اميد واهي به نجات موسيقي ايران بود، جامعه راديو تلويزيون زده، در موسيقي از بلوغ فكري فاصله ميگرفت و بنان بريد، نخواند نخواند تا غروب كرد. براي احترام به موسيقي ايران، هنرمندان بزرگ اين كشور ايستاده اند و صداي بنان، آنها را مي آزمايد. بنان، بزرگي بود كه از وجودش مهرباني مي تراويد و قلبش به سرودهاي سيمين مي‌ماند و اميد به هنر را صلا مي داد اما خود تنها بود و ...اما صدايش با ما ماند و ما با صدايش تنها نيستيم. 

 

Sites

gooya

maniha

pendar

ghabil

iricap

theater

paarsi

adabiat

kkhec

chlhistory

cdsiran

wikipedia

roshd

language